یک خلبان ارتشی که ازدواجش را فدای وطن کرد

 «رویا شاه حسین‌زاده» رمانی را بر اساس زندگی شهید خلبان فریدون ذوالفقاری را به نگارش درآورده است که این رمان روایتگر خلبان شهیدی است که به عشق وطن از عشق‌ خود برای ازدواج صرفنظر می‌کند. شاه‌حسین‌زاده درباره این اثر گفت: به پیشنهاد یکی از دوستان با زندگی این شهید آشنا شده، احساس کردم که زندگی این شهید دارای ظرایف عاطفی خاصی بوده است. زندگی این شهید غیر از رشادت‌های نظامی که در پرواز داشته در بعد خانوادگی نیز زندگی بسیار رمانتیک داشته است. در واقع برای خواننده،خوانش زندگی فردی که هم دارای دیسپلین نظامی بوده است و هم ذاتا فردی عاطفی بوده برای بسیار جذاب می‌باشد.

وی افزود: شهید در اوائل جنگ قرار بود با زنی که به او علاقه‌مند بوده دارای تابعیت خارجی است ازدواج کند که پس از مخالفت نظامی و اداری از سوی ارتش با این ازدواج، شهید به خاطر آنکه جنگ در جریان بوده است و به خاطر عشق به وطنش از این ازدواج صرفنظر می‌کند. این شاعر و نویسنده همچنین در مورد اثرگذاری این رمان بر مخاطبان خاطر نشان کرد: از آن‌جایی که در حوزه شعر مشغول به فعالیت هستم سعی کردم این رمان را بر اساس زاویه دید زنانه و شاعرانه به نگارش دربیاورم برای همین بیشتر ظرایف زندگی این شهید را در رمان قید کرده‌ام. نوشتن رمان قریب به دو سال طول کشید چرا که اهتمام من بر این استوار بوده است که موارد قید شده از زندگی شهید باید به صورت دقیق و مستند در کتاب آورده شود، همچنین سعی کرده ام رمان را بر اساس پشت صحنه واقعی زنگی شهید به نگارش درآورده،از هرگونه شعار زدگی‌ها در رمان اجتناب ورزم.

[ چهار شنبه 13 آذر 1392برچسب:خلبان ارتش + کاوشگر روز, ] [ 8:33 ] [ رضا ملک زاده ]
[ ]

قرار داد یک خلبان ارتش ج.ا.ا با خدا

هم رزم خلبان شهید میر حسن سجادی نیاکی می گوید: در منطقه عملیاتی همه آماده ی خواندن دعای کمیل بودیم. بچه ها اکثرا حضور داشتند. ولی معلوم نبود که میر حسن کجا است. یک دفعه دیدم حوله به سر وارد نمازخانه شد. گفتم: کجا بودی؟ گفت: رفته بودم غسل شهادت کنم.

خندیدم و گفتم: آخه این وقت شب که غسل شهادت نمی کنند! بعد از دعای کمیل می خوابی، غسلت باطل می شود. گفت: از کجا می دونی که بعد از دعا می خوابم؟!

می گفت امشب با خدا کار دارد و می خواهد با او قراردادی ببندد تا او را پیش خودش ببرد.

گفتم: تو که فردا پرواز نداری. تیم های عملیات مشخص شده اند. تو امروز پرواز داشتی، فردا باید استراحت کنی.

گفت: من قرار دادم را با خدا می بندم، بقیه اش را خودش درست می کند. و بعد از آن جا بیرون رفت. بچه ها یکی یکی وارد نمازخانه می شدند. هنوز چند دقیقه ای به شروع دعا مانده بود. بی اختیار به دنبالش رفتم و دیدم قدم می زند. نزدیک تر رفتم و با او شروع به صحبت کردم. طوری حرف می زد که من را به گریه انداخت. دیگر نتوانستم حرفی بزنم. با شروع دعای کمیل همه به نمازخانه رفتیم و در آن مراسم روحانی با هم بودیم. آن شب میر حسن تا صبح نخوابید. وقتی سرپرست تیم به او اخطار داد که بخوابد و استراحت کند، گفت: من فردا پرواز ندارم. سرپرست تیم حرفی نزد و او با خیال راحت تا صبح با خدای خود راز و نیاز کرد.

صبح روز بعد (پنجم مرداد ماه سال 1360در جبهه جنوب (کرخه نور) ) خلبانان پس از خواندن نماز، عملیات را شروع کردند. در دومین دور پرواز احتیاج به هلی کوپتر بیشتری بود و شهید سجادی نیاکی به عنوان داوطلب آماده پرواز شد. در حال پرواز بود که مورد هدف دشمن قرار گرفت و شهید شد. خدا پای قرار داد بینشان را امضا کرده بود.

 

 خلبان سجادی نیاکی در تهران متولد شد؛ اما شجره او از شهرستان نیاک است. تحصیلات ابتدائی و دبیرستان را در تهران به پایان رساند و در سال 1352 جهت خلبانی بالگرد در هوانیروز استخدام شد. پس از گذراندن دوره‌های نظامی، زبان انگلیسی و پرواز، با درجه ستوان‌سومی و تخصص پرواز با بالگرد ترابری 214 در پایگاه هوانیروز مسجد سلیمان به انجام وظیفه مشغول شد.

طول عمر نظامی کوتاهی داشت اما از حماسه‌سازان هوانیروز در روزهای انقلاب و 8 سال دفاع مقدس شد. پرونده خدمتی او سرشار از پروازها و ماموریت‌های متهورانه در آسمان جبهه‌های جنگ جنوب  و غرب است.

[ یک شنبه 3 شهريور 1392برچسب:خلبان ارتش + کاوشگر روز, ] [ 16:48 ] [ رضا ملک زاده ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 74 صفحه بعد